نویسنده: اقبال اقدس

 
 
 

 
خیزش هاى مردمى در منطقه خاورمیانه را مى توان همچون زلزله اى سیاسى تعبیر کرد. اگر کسى چند ماه قبل این موضوع را مطرح مى کرد که قرار است چنین حوادثى در منطقه خاورمیانه رخ دهد،متهم به خیالبافى مى شد و یا برخى او را به تمسخر مى گرفتند، اما اکنون با توجه به تحولى که در خلق و خوى ملت هاى عرب بوجودآمده، بسیار دشوار است که بتوان اوضاع این کشورها را به حالت گذشته بازگرداند،حتى اگر کسى هم چنین هدفى داشته باشد ، وضع برایش بسیار پیچیده خواهند شد؛ چون خود و کشورش را در تنگنایى قرار خواهد داد که راه خروجى براى آن وجود نخواهد داشت و کمترین هزینه اى که باید براى بازگرداندن وضع کنونى کشورهاى عربى به شرایط پیش از شروع قیام ها پرداخت، قتل عام گسترده مردم است و البته حکام این کشورها براى توقف قیام ها ناگزیرند دست به کشتارهاى جمعى بزنند که هیچ کس نمى تواند شمار دقیق قربانیان و تبعات چنین حرکتى را محاسبه کند.
زلزله هاى سیاسى اخیر در منطقه خاورمیانه با تغییرات انقلاب گونه همراه بوده و اساسا براى موفقیت یک انقلاب چند فاکتور اولیه لازم است: 1. دولت باید بى اندازه ناعادل وناشایست به نظرآید، به گونه اى که آینده ى کشور شدیدا در خطر دیده شود؛ 2. نخبگان نظامى دفاع چندانى از حکومت به عمل نیاورند؛ 3. جمعیت وسیعى با محوریت و اساس قومى،گروه هاى مذهبى و طبقاتى بسیج شوند وقدرت هاى خارجى نیز از دفاع از حکومت امتناع ورزیده و یا اینکه دولت را از کاربرد حداکثر نیرو براى دفاع از خود منع کنند.
در این حرکت ها هدف مبارزه علیه سیستمى است که مى توان آن را دیکتاتورى سلطان صفت (سلطانیسم) نامید.سلطانیسم گونه سیستمى است که در ظاهر راسخ و ثابت به نظرمى رسد،اما به واقع بسیار شکننده است و این شکنندگى از آنجا ناشى مى شود که این رژیم ها براى ابقاء قدرت خود از هر استراتژى براى استفاده مى کنند، بدون آنکه به عواقب و نتایج نهایى آن توجه داشته باشند، که از آن جمله مى توان به تمامیت گرایى آنهادر همسویى و وابستگى به قدرت هاى خارجى اشاره کرد.ساختارهاى بسته،فساد سیستم سیاسى غیر پاسخگو و عدم اهتمام به طرح هاى بنیادین توسعه ى اقتصادى از دیگر ویژگى هاى سیستم سلطانیسم مى باشد. در واقع نارضایتى و شورش همگانى در سلطانیسم به لحاظ داخلى، ریشه در فقدان نهادهاى نمایندگى ،شرارت هاى آشکار، فساد، پارتى بازى،استفاده وسیع قدرتمندان از امکانات عمومى براى نفع شخصى و به لحاظ خارجى، ریشه در وابستگى استراتژیک و بیش از حد به قدرت هاى خارجى دارد(قدرت هایى که با تأکید بر ثبات در رژیم هاى عربى، تلاش داشتتند از وقوع هر نوع تغییر و تحول ناگهانى در این کشورها جلوگیرى کنند).
باید گفت که مردم و افزایش آگاهى آنها مهمترین عامل تغییر درسلطانیسم هستند، ولى باید توجه داشت که موضوع هویت اسلامى، استقلال و ناسیونالیسم واقع گرا، اساسى ترین بخش تشخیص این نهضت ها و خیزش ها در این سیستم هاست. دو عنصر هویت ملى و ارزش هاى دینى، در ذات و روح مبارزات وخیزش هاى خاورمیانه وجود دارد.اگر چه اینک ماهیت مبارزات مردم جنبه ضد استبدادى وآنتى سلطانیسم دارد، ولى در درون این واقعیت هویت دینى بسیار تاثیرگذار است و به هنگام نقد کردن و فعالیت هاى دموکراتیک در درون هر کشورى با پدیده هاى اسلام خواهى و استعمار زدایى روبه رو خواهند شد. بنابر این رشد و آگاهى، مهمترین عنصر رهایى مردم از استبداد و استعمار است و ناسیونالیسم رئالیست بدون در نظر گرفتن قدرت مذهب کارى نمى تواند انجام دهد و لذا هر کشورى که از سلطه استبداد داخلى رهانیده شود با رویکردى ملى و دینى در پى تحولات خواهد بود و باید گفت که چارچوب هاى رفتارى قدرت هاى خارجى ودر راس آن ایالات متحده امریکا دیگردر خاورمیانه کارایى ندارد .آنها در مواجهه با بحران هاى خاورمیانه عموما ، مدیریت محدودى داشته وناتوان ازارئه ى سیاستهایى بوده اند که به حل و فصل مسائل بینجامد وآنچه که در عملکردشان موج مى زند، اشتباهات و تناقضات بى شمار است. امریکا فاقد تحلیل واقع بینانه از درک مفهوم مبارزات ضداستبدادى مردم منطقه است .سابقا قدرت هاى خارجى هنگام صحبت از دموکراسى سازى درخاورمیانه به مناسبات اسلام دراین کشورها توجه کمى داشتند، اما اکنون به این نتیجه رسیده اند که تنها راه دموکراسى سازى درخاورمیانه مشارکت و تنظیم همه جانبه آن با مناسبات اسلام وهویت ملى ،مذهبى وبومى مردم است .

پی نوشت ها :

.دانش آموخته کارشناسى ارشدروابط بین الملل.پژوهشگر1

منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 311